بي‌جمال تو، اي جهان افروز

شاعر : فخرالدين عراقي

چشم عشاق، تيره بيند روزبي‌جمال تو، اي جهان افروز
تا به کلي ز خود نکرد بروزدل به ايوان عشق بار نيافت
خانه پرورد لايجوز و يجوزدر بيابان عشق پي نبرد
زين دل جانگداز درداندوزچه بلا بود کان به من نرسيد؟
چاک زن طيلسان و خرقه بسوزعشق گويد مرا که: اي طالب
قصه خواهي؟ بيا ز ما آموزدگر از فهم خويش قصه مخوان
پس چراغي ز عشق ما افروزبنشان، اي عراقي، آتش خويش